مهم ترین نکات ایمنی نصب دودکش بخاری و

افروز به نصرت میگه خدارو شکر خان داداشم مشکلمونو برطرف کردن کرده فعلا، وسایلمون که تو اتاقه بهروزه پولم که دیتا میریم خونه میبینیم یه خونه کوچیک اجاره می کنیم که نصرت میگه آخه مشکل اینه که مبلغی که فیروز داد خرج شد افروز شوکه شده و بهش نگاه میکنه و میگه تو که هجرت خاصی نرفتی چیکار کردی؟ گندم خانم اهمیت دوست پدرش قرار داشت تا باهم برای گرفتن دار وامدار به خزانه برن ولی دوست پدرش به گندم دسه چک میده و میگه هرچقدر میخوای بنویس ندید امضاء می کنم گندم شادمان میشه و میگه وامو گرفتم باهاتون تسویه می‌کنم دوست پدرش میگه سهل وآسان باش فارغ از سود هروقت خواستی بده گندم میگه واقعا نمیدونم چجوری سپاس کنم ازتون که بهش میگه کافیه صرفا منو دوست پدرت ندونی، گندم وقتی منظورشو متوجه میشه مدل چکو پرت میکنه و میگه فکر کردی تمامی چیو کلیدی پول میتونی بخری؟ بهروز پیش دختری که ازش خوشش اومده بود میره تا ببینه روایت چیه و میفهمه که اون خانم با دوستاش پول یه اتاق داده بودن و رزرو کرده بودن البته هنوز اتاقشان خالی نشده، بهروز بهش میگه ما یه خانواده ایم ۲تا اتاق گرفتیم شما بیاین برین تو یکی از از اتاق های ما، ما هممون تو یه اتاق خیاری میخوابیم، دخترا به اتاق اونا میرن و بهروز بیرون وایمیسته، فیروز از روش میرسه و میخواد بره تو اتاق دوش بگیره آن گاه بخوابه که بهروز جلوشو میگیره و میگه نمیتونی بری فیروز میپرسه چرا؟ که بهش میگه کار دارم نصرت میگه خب به من بگین خاله جان. بهروز سرقرار حساس عباس میره و بهش پولشو میده عباس میگه من بایستی بدونم همین پول از کجا اومده حلاله حلال نیست! من حاضرم کلیه چیمو بدم وانت بفروشم ولی دیده هاش نظیر روز اول بشه پوریا که از بدور اینارو شنیده به خانه میره و فغان اش را در دست گرفتن میکنه، خاله نیز درد و دل فیروز را اهمیت خدای خودش میشنوه و براش دعا میکنه… اون مبلغی که داداشم اعطا کرد بهمون واسه خونه، نصرت همرو خرج کرده که عفت شوکه میشه و میگه داداشم که وضعش خوبه ۱ میلیون فالوور داره که افروز میگه ۲۰ میلیون دیتا ۸۰۰ کا فالوور خریده که با ۲۰۰هزارتا خودش بشه ۱ میلیون، عفت از همین حجم حماقت تعجب میکنه و عملکرد میکنه تا افروزو آروم کنه و میگه الان زنگ می‌زنم به بهروز بره دنبالش بیاد اینجا. گندم کارشو میپرسه که میگه خانوادتون واسه ما فردا دارن فی مابین اینجا گفتم بپرسم کی میرسن که بیام بریم دنبالشون گندم میگه خودم میرم دنبالشون مهم اتوبوسی مترویی چیزی میایم که بهروز میگه تو این کرونا خطرناکه و ازش میپرسه کی کجا باشم؟ خاله میگه ناچارم دیگه چه الان چه بعدا باید بهت بگم مادرت هرشب تو خوابم میاد که چرا به قیمت کلاهک دودکش پکیج نوباوه هام نمیگی. افروز یواشکی قرص میخوره و داروهاش تو خونه گذشته لای مدارک جا گذاشته و حالش بد میشه فیروز به بهروز میگه برو دنبال نصرت زودتر داروها برسه دستمون. اگر دوست دارید همین نوشتار را داشته باشید و مایل به اخذ دیتاها بسیار بخش اعظم در گزینه قیمت کلاهک دودکش گردان لطفا به مشاهده از وب وبسایت ما.